دلیل نوشتن این نوشته رو نمیدونم. نمیدونم چی باید بنویسم. نمیدونم از چی بنویسم. نمیدونم چجوری باید بنویسم. نمیدونم چرا نمیدونم😐

سرم بیخود درد میکنه و آب بدنمم میزونه.(اشاره به اینکه سردرد از آب بدن نیست😑) سر اینکه چی بنویسم نصف وقتم بر فنا رفت.
پس میشینم راجب اینکه «نمیتونم چیزی بنویسم»،مینویسم.

بعد هر جمله ای که مینویسم یاد امتحان چند روز بعدم میوفتم😃😐 (یکی از دروس تخصصی ریاضی و فیزیک(اگه اونقدر بیکارید که پایه هم مهم شده براتون، میتونید از رو تاریخ تولدم حسابش کنید(بالا تره😐)))

شده یهو مزه خون رو ته گلوتون، اون قسمتی که به دماغ وصل میشه(اسمشو نمیدونم)حس کنید؟ الان یه همچین چیزیه...
میدونم از علائم کرونا نیست. حداقل(معادل دیگه این کلمه چی میشه؟😐(یادم بمونه سرچش کنم))از یکی دو ماه پیش همش اینطوری میشدم.(وقتی که همش دراز میکشی و داستان میخونی(یا نگاه میکنی😕))

دوست دارم فقط بشینم به دستم نگاه کنم. شما هم یبار تست کنید. با دقت نگاه کنید! هرچی بیشتر نگاه میکنم بیشتر میرم تو دستم. همینطوری الکی😶
شاید خوابم میاد😃😑

بعید میدونم دانش آموز جماعت توی بلاگ بگرده...😕

ای خواننده گَرامی!!!😐

اگر دانَش آموزی:
-میتوانی در بخش دیدگاه های آخر همین پست، به من(یا بقیه خوانندگان گَرامی) بگی که امتحان داری؟ امتحان داشتی؟ (اگه میشه پایه و محل(استان) خودت رو هم بگو)

اگر نه:
-هیچی. وقتتو تو خوندن این به هدر بده(شایدم بتونی از اخباری که داری باخبرمون کنی)

آره مطمئن شدم که خوابم میاد.
کجا رفت اون شب بیداری ها 🙁